معاشقه غمگینی بود:
گلوله و بدن
آهن وتن
و رویاهایی ریخته بر خاک خیابان
گریه ی کوچه های بن بست
اضطراب خانه های رنگ از رخ باخته.
و فرشته هایی
که نزدیک زمین نیامدند
تا بوی ذغال سوخته بی طاقتشان نکند.
معاشقه ی غمگینی بود.
نگاهم می کنی / نمی دانی قرمزی دستهایم از چیست؟
۹ نظر:
به دنیای وبلاگ خوش آمدی
در سمیر احمد لینک شدی رفیق
نه كوروش كبير
ديگر نيازي به تونيس
خوابيدنت آشفته يا آرام به تخممان هم نيست
مو هاي زبر صورتم بلند شده است
اي كاش ماركس ريش هايش را
از ته مي زد
تا در لنگرود
به پوچي لنينگراد
نخندم
عالی بود
...بايد تگرگ بيايد..!چاره ي كار باران نيست
سلام امیر جان
خوش اومدی به خونه ی جدید...هم سلیقه هستیم...آخه منم تو وبلاگ بلوگ اسپاتم همین قالبو انتخاب کردم...البته من نوار بالا رو هم رنگ تیره گذاشتم و از آبی درش آوردم....راستی برو تو تنظیمات وبلاگ...صفحه ی کامنت ها رو جدا کن از صفحه ی اصلیه وبلاگ...اونجوری راحت تر میشه کامنت گذاشت...می دونم هنوز به خونه ی جدید عادت نکردی ولی اینجا آسون تر و بهتر از بلوگفاست...فقط باید دستت بیاد
شاد باشی هر جا که باشی
سلام .بسیارعالی . دوست عزیز اهل قلم و هنرید یه سر هم به ما بزنید.ممنون
سلام دوست عزيز
وب جالبي داري
خوشحال ميشم بياي و به من هم سري بزني هرچند كوتاه .
ممنونم .
وقتي من مي گوزم ،حباب هاي گرد تنبل طولاني به سطح آب مي آيند سپس من صاف مي نشينم
و این نوشی که می جوشد میان جامهاتان...گواه ما است ای یاران...گواه پایمردی های ما...گواه عزم ما ...کز رزم ما ...جانانه تر شد!
ارسال یک نظر